جامعه و پژوهش

جامعه شناسی برای زندگی

جامعه و پژوهش

جامعه شناسی برای زندگی

جامعه و پژوهش

معرفی و خلاصه‌ی کتاب

عنوان کتاب: دیباچه‌ای بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران (دوره‌ی جمهوری اسلامی)

نویسنده: حسین بشیریه

سال نشر: 1387- چاپ پنجم

انتشارات: نگاه معاصر؛ تهران

جامعه شناسی سیاسی ایران

یکی از لوازم کسب شناخت پیرامون پدیده‌های اجتماعی، مطالعه‌ی آن‌ها از نظرگاه‌ها و دیدگاه‌های متفاوت و گاه متخالف است. مطالعه‌ی کتاب دکتر حسین بشیریه از این بابت می‌تواند مفید فایده باشد؛ در ادامه، نگاهی به برخی از دیدگاه‌های بشیریه در این کتاب خواهیم داشت.

 انقلاب اسلامی ایران: سنت‌گرایی در پوشش ضدیت با اَمپریالیسم

اولین بحث، در رابطه با ماهیت انقلاب اسلامی ایران است. برخی از پرسش‌ها در این زمینه، از این قرارند:

- آیا انقلاب اسلامی ایران، پدیده ای سنت‌گرایانه (ارتجاع به سنت) بود؟

- آماج اصلی انقلاب اسلامی ایران مدرنیسم بوده است یا کاپیتالیسم؟

- طبقات تأثیرگذار در انقلاب اسلامی ایران کدام طبقات بودند؟

بشیریه در آغاز، تصویری کلی از نیروهای اجتماعی ایران به دست می‌دهد. این نیروهای اجتماعی، شامل طبقات و همینطور گروه‌ها و شئونی است که ممکن است به نمایندگی از طبقات اجتماعی عمل کنند و یا دارای ایدئولوژی طبقاتی باشند(ص11).

اولین دسته‌ی کلی، طبقات و نیروهای اجتماعی سنتی‌ هستند که از میان آنها روحانیت و طبقات بازاری در انقلاب اسلامی ایران نقش عمده‌ای داشتند.

به نظر بشیریه، آغاز نوسازی ایران به شیوه‌ی غربی از همان آغاز، دوران ناصرالدین‌شاه، واکنش‌های منفی‌ای را در بین روحانیان برانگیخت. اما مهمتر از همه، برنامه‌های نوسازی به سبک غربی رضاشاه بود که آسیب زیادی به موقعیت اجتماعی و نفوذ سیاسی روحانیت وارد نمود؛ بویژه اقتباس از قوانین غربی نقش شرع اسلام را در حیات اجتماعی کاهش داد. همچنین تأسیس محاکم عرفی موجب خروج بسیاری از مناصب قضایی از دست روحانیون شد. با اصلاحات آموزشی، حوزه‌های علمیه نیز اهمیت سابق خود را از دست می‌دادند. بعدها تشدید روند نوسازی به شیوه‌ی غربی از جانب دربار سلطنتی از دهه‌ی 1340 به بعد، واکنش‌های منفی در بخش عمده ای از روحانیت بر انگیخت(ص19). در حقیقت، در برابر نوسازی، نوعی واکنش شیعی- ایرانی برای پاسداری از سنت‌ها و فرهنگ ملی در بین روحانیون شکل گرفت(ص18).

در دوران پهلوی بازرگانان و بازاریان سنتی یکی از شئون عمده‌ی اجتماعی به شمار می‌رفتند. اما نوسازی اقتصادی در آن دوران ساختار بازار و طبقات بازاری را قدری متحول کرد. بویژه رشد طبقه‌ی بازاری از اوایل دهه‌ی 1340 به بعد با اتخاذ سیاست اصلاحات اقتصادی و تأکید بر بخش تولیدی و صنعتی مواجه با محدودیت‌هایی شد. در دهه‌ی 1350 در مقابل طبقات بازاری، طبقه‌ی سرمایه‌دار مالی و صنعتی مدرن به تشویق دولت پدید آمد. روی هم رفته طبقات بازاری در مقابل دولت نوساز پهلوی از مواضع روحانیون حمایت می‌کردند(ص20). از نظر اقتصادی در دوران 42 تا 57 در نتیجه‌ی گسترش نوسازی و غربی کردن کشور، وضع خرده بورژوازی ایران رو به افول رفت و همین خود نفوذ مذهبی روحانیون بر بازار را تشدید می‌کرد(ص21).

دومین دسته‌ی کلی، طبقات و نیروهای اجتماعی مدرن هستند که عبارتند از طبقه‌ی متوسط جدید و طبقه‌ی کارگر.

طبقه‌ی متوسط جدید در ایران، عمدتاً محصول فرآیند نوسازی عصر پهلوی بوده است و خود در پیشبرد آن فرآیند نقش داشته است. دولت نوساز پهلوی روی هم رفته تا اندازه‌ای خواست‌های اجتماعی و فرهنگی طبقه‌ی متوسط جدید را برآورده می‌ساخت، هر چند ظرفیت لازم برای تأمین خواست‌های سیاسی آن طبقه را نداشت(ص25). این دوگانگی موجب عدم حمایت طبقات متوسط جدید از دولت پهلوی می‌شد و ضعف ساختاری دولت پهلوی را تشدید کرد(ص25).

دولت پهلوی به طور کلی ضربات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همه‌جانبه‌ای بر بلوک قدرت قدیم و کل طبقات ماقبل سرمایه‌داری و جامعه سنتی ایران وارد کرد(ص77). در نتیجه استیلای روحانیت و بازار به تدریج تضعیف شد.

این تضعیف جامعه‌ی سنتی و واکنش‌های سنت‌گرایانه‌ی ناشی از آن از یک سو و ایجاد زمینه‌های ظهور جامعه‌ی توده‌ای از طریق اصلاحات ارضی و اقتصادی، گسترش شهرنشینی، مهاجرت و... از سوی دیگر که توسط دولت پهلوی به وقوع پیوست(ص77)، دست به دست هم دادند و زمینه را برای انقلاب اسلامی ایران فراهم کردند.

انقلاب اسلامی ایران واکنشی سنت‌گرایانه به فرآیند نوسازی از بالای دولت پهلوی بود و در آن گروه‌های سنتی بازار و روحانیت از زمینه‌ی مساعد جامعه‌ی توده‌ای برای بسیج بر ضد دولت پهلوی بهره گرفتند. در حقیقت در جریان انقلاب اسلامی ایران و سالهای پس از آن، مبارزه‌ی گروه‌های اسلامی بنیادگرا و سنت‌گرایی اسلامی با شیوه‌ی زندگی مدرن و مدرنیسم، در پوشش‌هایی چون جمهوری‌خواهی و مبارزه با امپریالیسم استتار شده بود و گروههای غیر اسلامی در آن زمان به این نکته چندان توجهی نداشتند(ص42).

به لحاظ روانشناسی اجتماعی، سنت‌گرایی تجدد ستیز در حقیقت واکنش ترس‌آلود به شیوه‌ی زندگی مدرن است. در واقع پایگاه اجتماعی اصلی سنت‌گرایی تجدد ستیز را گروه‌هایی تشکیل می‌داده‌اند که از لحاظ مادی یا روحی از فرآیند نوسازی آسیب دیده‌اند و دچار جابجایی و بی‌هنجاری اجتماعی شده‌اند(ص124). سنت‌گرایی برای توده‌های گسیخته جاذبه‌ی روانی بسیاری دارد؛ به سخن دیگر، دامنه‌ی حمایت اجتماعی از سنت‌گرایی گسترده‌تر از پایگاه اجتماعی سنت‌گرایان بوده است(ص124).

اما این را نیز باید گفت که انقلاب مرکب از دو حرکت عمومی بود: یکی اینکه ادامه نهضت مشروطه در جهت محدود سازی قدرت دربار بود و بخش عمده ای از طبقات مدرن از این خواست‌ها حمایت می‌کردند. حرکت دوم، همانطور که ذکر شد، حرکت اسلامی با پشتوانه‌ی طبقات سنتی و بسیج توده‌ای بود که در آن طبقه‌ی روحانیت، بازار و توده‌های گسیخته‌ی شهری نقش عمده‌ای ایفا کردند(ص78). به اقتضای انقلاب، میان این دو حرکت ائتلافی پیش آمد که از لحاظ ایدئولوژیک مبهم و موقت بود. پس از آنکه هدف ائتلاف، یعنی رژیم قدیم از صحنه خارج شد، زمینه‌های اختلاف هویدا گشت(ص78) و در نتیجه مدتی پس از رخداد انقلاب اسلامی ایران، از طرفی احزاب لیبرال میانه‌رو از بلوک قدرت اخراج شدند و از سوی دیگر طبقه‌ی متوسط جدید به تدریج مواضع سیاسی خود را از گروه‌های سنت‌گرای اسلامی متمایز ساخت و به تدریج بلوک قدرت توسط گروه‌های بنیادگرا و روحانیون که بویژه متکی به حمایت توده‌ها و طبقات بازاری بودند، اشغال شد(ص33).

این گروه‌ها به منظور تحکیم قدرت خود دست به بسیج توده‌ای و بسیج سیاسی زدند(صص34و 35) و برای این کار از مواردی چون ارتقای سطح شعارهای سیاسی به سود طبقات «مستضعف» و نیز متمرکز ساختن حملات بر «امپریالیسم آمریکا» بهره بردند. شخصیت کاریزمایی آیت الله خمینی و ساختار قدرتی که در اختیار گروه‌های اسلام‌گرا قرار گرفته بود، ابزارهای لازم برای بسیج و مشارکت توده‌ای را فراهم می‌ساخت(ص41). دفاع در برابر دشمن خارجی در جریان جنگ نیز ضرورت گسترش بسیج توده‌ای را ایجاب می‌کرد. روی هم رفته ایدئولوژی پوپولیستی بسیج توده‌ای در طی سال‌های دهه‌ی اول انقلاب و در طی دوران جنگ بر بسیج سیاسی طبقات پایین و رادیکالیسم اقتصادی تأکید می‌گذاشت(ص45).

 اجزاء ایدئولوژی انقلاب اسلامی،تحلیل طبقاتی انقلاب اسلامی و گرایش‌های عمده در بلوک قدرت

به نظر بشیریه، مبارزه‌ی طبقاتی نهفته در پس سنت‌گرایی، مبارزه میان دو صورتبدی اجتماعی و طبقات متعلق به آنهاست. از این رو سنت‌گرایی تجدد ستیز واکنش سازمان‌یافته‌ی فرماسیون قدیم نسبت به صورتبندی در حال تکوین بوده است(ص123).

اما در رابطه با خود جنبش سنت‌گرایی باید گفت آرمان‌های جنبش سنت‌گرایی به مفهوم دقیق کلمه طبقاتی نیستند؛ بلکه آرمان‌های مجموعه‌ی طبقات بالا، متوسط و پایین در ایدئولوژی این جنبش وجود دارد که در ترکیب با یکدیگر ایدئولوژی رنگارنگ و غریبی تولید کرده‌اند(ص123).

در واقع ایدئولوژی انقلاب اسلامی به عنوان ایدئولوژی سنتی و ماقبل سرمایه‌داری، هم متضمن آرمان‌های اشرافی (یعنی نخبه‌گرایی، پدرسالاری سیاسی، اطاعت و انضباط پذیری)، هم حاوی آرمان‌های خرده‌مالکانه (یعنی تأکید بر مالکیت‌های کوچک، خودکفایی اقتصادی، مبارزه با سلطه‌ی سرمایه‌داری جهانی و...) و هم متضمن برخی آرمان‌های دهقانی (قسط و عدالت، و نیز پدرسالاری و اطاعت‌پذیری به‌عنوان روی دیگر آرمان‌های اشرافی) بود. چنین شکاف‌هایی در سطح ایدئولوژی در واقع بازتاب اجزاء درونی ائتلاف بلوک قدرت بودند که از طبقات سنتی به‌طور کلی تشکیل می‌شد.

متناظر با این آرمان‌ها، گرایش‌هایی هم در درون بلوک قدرت شکل گرفت. همانطور که پیش‌تر گفته‌شد، دور اول منازعات پس از انقلاب، به نفع گروه‌های اسلامی- سنتی به پایان رسید. اما دور دوم منازعات در درون خود گروه‌های حاکم اسلام‌گرا رخ داد. ریشه‌ی این منازعات را باید در تعارضات درونی ایدئولوژی انقلاب اسلامی جستجو کرد.

به طور کلی سنت‌گرایی در ایران از دو گرایش ایدئولوژیک تشکیل شده است. یکی گرایش محافظه‌کارانه، نخبه‌گرایانه و اشرافی و که جهان بینی طبقات بالای سنتی را بازتاب می‌بخشد و مقاومت بیشتری درمقابل گذار به جهان مدرن از خود نشان می‌دهد(ص123). این گرایش را می‌توان اشرافی- بازاری- سنتی(راست سنتی) نامید. گرایش دوم گرایش رادیکال‌تری است که بیانگر آرمان‌های خرده بورژوازی و طبقات پایین سنتی است و نزدیکی بیشتری با آرمان‌های دموکراتیک دارد. همین گرایشی است که پس از سال 76 به نحوی تحول یافته و بواسطه‌ی ائتلاف با نیروهای طبقه‌ی متوسط جدید خصال دموکراتیکی پیدا کرده‌است(ص123). این گرایش را می‌توان خرده مالکانه- رادیکال- سنتی (چپ سنتی) خواند. گرایش اول به طور کلی هوادار مالکیت خصوصی، عدم دخالت گسترده‌ی دولت در اقتصاد و عدم کنترل تجارت داخلی و خارجی بود. در مقابل گرایش دوم که به خط امام هم شهرت داشت، از نوعی اقتصاد اسلامی، اصلاحات ارضی، قسط و عدالت، مداخله‌ی دولت در اقتصاد، وضع قانون کار، ملی کردن تجارت خارجی، منع ثروت‌اندوزی و... حمایت می‌کرد(ص82). از سال 1368 به بعد، با تسلط گرایش اول، اتخاذ سیاست‌های سرمایه‌دارانه، خصوصی‌سازی و تعدیل اقتصادی مسیر انقلاب را به راست سوق داد و گرایش روحانی- بازاری بر گرایش خرده‌بورژوایی رادیکال غلبه یافت. به تبع این تحولات سرمایه‌داری تجاری در آن سال‌ها رونق یافت و طبقه‌ی سیاسی- اقتصادی نوکیسه‌ای در بلوک قدرت ظاهر شد که خصلتی سرمایه‌دارانه- بروکراتیک و تکنوکراتیک داشته است. بدین سان بخش‌های قابل ملاحظه‌ای از ائتلاف بزرگ نیروها و طبقات سنتی دچار انفعال نسبی شدند(ص84). به این ترتیب گروه کارگزاران سازندگی به عنوان تشکل راست مدرن ظهور کرد. در این دوران، جناح چپ نیروهای سنتی در موضعی انفعالی قرار گرفت؛ هر چند به تجدیدنظر در مواضع خود پرداخت و با تأکید بر اجرای قانون اساسی و اصلاح ساختار سیاسی، دیدگاه‌هایی دموکراتیک‌تر اتخاذ نمود(ص87) که چپ مدرن نامیده می‌شود.

 انواع اقتدار، مشروعیت و مشارکت در جمهوری اسلامی

در اینجا نظام سیاسی ایران پس از انقلاب اسلامی را بر حسب انواع اقتدار، به سه دوره بخش می‌نماییم. اول دوران سیاست و اقتدار کاریزمایی از 1357 تا 1368؛ دوم دوران سیاست و اقتدار سنتی از 1368 تا 1376 و سوم گرایش به اقتدار قانونی از 1376 به بعد. متناظر با این سه گونه اقتدار، نظام جمهوری اسلامی بنا به قانون اساسی دارای سه مبنای مشروعیت است: یکی مشروعیت و اقتدار تئوکراتیک- کاریزماتیک که در قالب نهاد ولایت فقیه ظاهر شده است. دوم اقتدار سنتی- روحانی که به موجب آن برخی از مهم‌ترین مناصب حکومتی به طبقه‌ی روحانی واگذار می‌شود و مظهر اساسی آن شورای نگهبان است؛ و سوم اقتدار قانونی- بروکراتیک که مجلس و نهاد ریاست جمهوری و شوراها مظاهر اساسی آن اند(ص89).

عنصر کاریزمایی اقتدار، شکل خاصی از مشارکت سیاسی را می‌پروراند که همان مشارکت توده‌ی بسیج شده است. عنصر الیگارشی روحانی، به عنوان طبقه‌ی ممتاز، منشأ تکوین مشارکت نفوذی و پیدایش گروه‌های فشار و نفوذی است که به‌ویژه پس از پایان جنگ قوام یافتند. مشارکت نفوذی، طبعاً غیر رسمی، شخصی و مبتنی بر روابط بوده است. اما عنصر دموکراتیک ساختار حقوقی- سیاسی ایران که در نهاد مجلس و ریاست جمهوری تجلی روشن می‌یابد، با مشارکت گروه‌های خودجوش، سازمان‌یافته و آزادی هماهنگی دارد که تنها در متن جامعه‌ی مدنی می‌تواند قوام یابد(ص103).

این موارد را می‌توان مطابق جدول زیر به تصویر کشید:

دوره‌ی زمانی

اقتدار

مشروعیت

مشارکت

1357-1368

کاریزماتیک

تئوکراتیک- کاریزماتیک

مشارکت توده‌ی بسیج شده

1368- 1376

سنتی

سنتی- روحانی

مشارکت نفوذی

1376- به‌بعد

عقلانی- قانونی

قانونی- بروکراتیک

مشارکت آزاد

 نقش مردم در دهه‌ی اول انقلاب: مشارکت توده‌ای

درباره نقش مردم در وقوع انقلاب اسلامی ایران و همینطور تحولات گوناگون دهه‌ی اول انقلاب، مطالب گوناگونی گفته و شنیده می‌شود. بسیاری بر این باورند که دهه‌ی اول انقلاب اساساً مبتنی بر مشارکت و حضور مردم در صحنه بوده است. اما حسین بشیریه، نظر دیگری دارد. همانطور که پیش از این نیز ذکر شد، بشیریه بر این باور است که در نتیجه نوسازی از بالای رژیم پهلوی، نوعی جامعه‌ی توده‌ای خصوصاً در شهرهای ایران شکل گرفت و ایدئولوژی انقلاب اسلامی، از بسیج این توده‌های گسیخته برای انقلاب و پیشبرد اهداف خود سود جست. به نظر بشیریه، ایدئولوژی انقلاب اسلامی کوشیده است تا با تضعیف هویت‌های طبقاتی، قومی، محیطی و اجتماعی و با تقویت هویت اسلامی، به مفهومی سراسری از طریق بهره‌برداری از رسانه‌های توده‌ای به همسان سازی جمعیت بپردازد و همین اقدامات نیز بر گسترش جامعه‌ی توده‌ای و هویت توده‌ای مردم تأثیر بسزایی داشته است(ص108). مشارکت توده‌ها در این دوران نه مشارکتی اصیل و سازمان‌یافته؛ که مشارکتی توده‌ای بوده است. سنت‌گرایی تجدد ستیز در شرایط انقلابی تنها با تکیه بر بسیج توده‌ای و استفاده ابزاری از برخی نهادهای دموکراتیک و نوعی رادیکالیسم اجتماعی موقت می توانست تسلط یابد. به عبارت دیگر، این عناصر (عناصر و نهادهای دموکراتیک) را واقعیت انقلاب بر ایدئولوژی سنت‌گرایی تحمیل می‌کرد(ص122).

 گره‌ زدن خود به منافع طبقه‌ی سرمایه‌دار و بازاری و نخبگان سیاسی حاکم؛ راه حفظ نظام

یکی از نکات جالب توجهی که بشیریه به آن اشاره می‌کند، این است که نظام جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت و حاکمیت خویش، خود را به منافع طبقه‌ی سرمایه‌دار و بازاری و نخبگان سیاسی حاکم گره می‌زند. به این معنا که با در پیش گرفتن سیاست‌های اقتصادی سرمایه‌دارانه و خصوصی سازی و از کانال رانت‌ها و رابطه‌ها، این دو دسته را- ثروتمندان و قدرتمندان نزدیک به حاکمیت- از منافعی برخوردار می‌سازد تا موجودیت نظام به منافع این افراد گره خورده و تزلزل آن لاجرم عکس العمل این دوگروه را برانگیزاند(ص105؛ با تلخیص و تصرف).

 طبقات اجتماعی و نسبت آنها با نظام جمهوری اسلامی

پرسشی که در اینجا به آن پاسخ خواهیم گفت، این است که نیروی تحول در نظام جمهوری اسلامی- همان جنبش اصلاحات- از کدام طبقات اجتماعی نیرو می‌گیرد. به عبارت دیگر، کدام طبقات اجتماعی ظرفیت بدل شدن به نیروی مخالف نظام جمهوری اسلامی را دارند و کدام طبقات همراه و حامی نظام هستند.

اولین طبقه، طبقه‌ی بالاست. در این مورد، بشیریه معتقد است روی‌هم‌رفته پس از انقلاب اسلامی اساس نظام اقتصادی کشور به هم نخورد و سرمایه‌داری تجاری به‌صورت وجه غالب نظام اقتصادی ایران درآمد و به‌رغم فراز و نشیب‌ها و چرخش‌هایی در سیاست‌های دولت، غلبه‌ی سیاسی هم پیدا کرد(ص131). سیاست‌های اقتصادی دوران سازندگی به تقویت مالی طبقه‌ی مسلط اقتصادی منجر شد و رابطه‌ی میان دولت و طبقه‌ی بالای اقتصادی را هرچه بیشتر تقویت می‌کرد. به این دلیل، خطری از جانب این گونه طبقات متوجه حکومت اسلامی نبود(ص134). طبقات بالای مدرن نیز هر چند از لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی بیگانه شده بودند، لیکن روی‌هم‌رفته پایگاه اقتصادی نیرومندی داشتند که در حقیقت آنها را به سکوت و تحمل و در عین حال بهره برداری از وضعیت موجود سوق می‌داد.

طبقه‌ی بعد، طبقه‌ی پایین است. طبقات پایین هم اگرچه به رغم اقدامات مردم‌گرایانه دولت بویژه در زمان جنگ (مثل توزیع کالای اساسی، سوبسید و...) برطبق آمارهای موجود وضعشان تغییر اساسی نکرد، لیکن از حیث ایدئولوژیک و بسیج سیاسی و علایق دینی با حکومت سازش بیشتری داشتند. در واقع ضعف اقتصادی آنها، گرایش‌های مذهبی و بسیج ایدئولوژیک آنها از جانب گروه‌های سیاسی حاکم مانع از هرگونه تشکل مخاطره آمیزی برای حکومت اسلامی بود.

اما بر خلاف طبقه‌ی بالا و پایین، طبقه‌ی متوسط جدید واجد شرایط اقتصادی، ایدئولوژیک و سیاسی لازم برای ظهور و فعالیت به عنوان نیرویی سیاسی بوده است. زیرا هم رابطه اقتصادی ضعیفی با حکومت داشته، هم از نظر سیاسی احساس بیگانگی می‌کرده و از مشارکت سازمان‌یافته در سیاست محروم بوده و هم از حیث ایدئولوژیک با ایدئولوژی سنت‌گرایی سازشی نداشته است. طبقات متوسط مدرن معمولاً به کار فکری و اداری اشتغال دارند و از میزانی تحصیلات مدرن برخورداند و از ممر دریافت حقوق ارتزاق می‌کنند. آموزگاران، دانشگاهیان، دانشجویان، کارمندان اداری، روشنفکران، هنرمندان، متخصصان، نویسندگان، پزشکان، مهندسان، وکلا و... اجزاء اصلی طبقه‌ی متوسط جدید را تشکیل می‌دهند(ص135).

نکته ای که در اینجا باید به آن اشاره کرد، این است که تحلیل بشیریه خلاف تحلیل صاحب‌نظرانی چون وحید جلیلی است. جلیلی با استفاده از اصطلاح «ونک به بالا» بر این اعتقاد است که نیروی اصلاحات و جنبش سبز، برآمده از طبقات بالای اجتماعی بوده است. همینطور صاحب‌نظرانی که شورش‌های پس از انتخابات سال 88 را «شورش اشرافیت بر جمهوریت» می‌دانستند، معتقد بودند که اصلاحات نیروی خود را از طبقات بالا می‌گیرد؛ در حالیکه در اینجا بشیریه معتقد است پیوند اقتصادی طبقات بالا با نظام جمهوری اسلامی، مانع از حرکت آنها علیه نظام می‌گردد.





این مطلب حاصل زحمات تعدادی از دانشجویان است و به رایگان در اختیار شما دوست عزیز قرار داده شده است.

در صورتی که تمایل دارید از ما حمایت مالی کنید و به ما در تولید محتوای هر چه بیشتر یاری رسانید، می‌توانید مبلغ 5000 تومان به شماره کارت زیر واریز نمایید و با ارسال پیامک به شماره 09101782329 ما را از ابراز لطف خود مطلع سازید.

 

شماره کارت:

8100   3064   7210    5041

بانک رسالت ـ به نام علی محمدزاده


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی